لینک کوتاه: https://wp.me/pb3saw-aJ

تفسیری چند بر ساختار «سرمایه»/ پل برکت
در بحثهای اخیر بین «مارکسیستهای تحلیلی» و «اصولگرا» در مورد اقتصاد سیاسی مارکسی، منطق دیالکتیکی در کتاب سرمایه موضوعی عمده محسوب میشود. از یک سو مارکسیستهای تحلیلی باور ندارند که دیالکتیک در کتاب سرمایه نقشی سودمند و اساسی بازی کند و یا در حال حاضر ابزار معتبری برای اقتصاد سیاسی مارکسی باشد (به عنوان نمونه رومر 1986). در مقابل، خوانش دیالکتیکی کتاب سرمایه که بر تمایز روششناسانه بین «سرمایه به طور عام» و «سرمایههای متعدد» استوار است، در تلاشهای اخیر اصولگرایان برای یکدست کردن و بهروز کردن تحلیل مارکس از سرمایهداری عنصری اساسی به شمار میرود (مندل 1975، روسدلسکی 1977، فاین و هریس1979، ویکس 1981، هاروی 1982، اسمیت 1990). در این قرائت، کتاب سرمایه همچون «بازسازی شیوهی تولید سرمایهداری در اندیشه» در نظر گرفته شده (اسمیت 1989، ص 328)، که در آن با استفاده از منطق دیالکتیکی، مقولات اقتصادی مختصِ این شیوهی تولید، به شکلی سامانیافته انکشاف مییابد(1). مطابق این دیدگاه مارکس برای اثبات ذاتی بودن استثمار، مبارزهی طبقاتی و بحران در سرمایهداری و نشان دادن ویژگی تاریخی و خصلت گذرای این شیوهی تولید، از روش دیالکتیکی بهره میبرد(2). علاوه بر این، استفادهی مارکس از روش دیالکتیکی (از جمله پیشرفت منظم از «سرمایهی عام» به «سرمایههای متعدد») به هدف عملی تمایز بین جنبههای اساسی و فرعی شیوهی تولید سرمایهداری خدمت میکند ـ تمایزی اساسی برای سیاست انقلابی.(3)