از اوایل قرن بیستم آلمان و بهویژه آمریکا در رقابت اقتصادی از انگلیس پیشی گرفته بودند، اما قدرت نظامی و نقش سیاسی انگلستان در صحنهی بینالمللی همچنان موجب تداوم جایگاه هژمونیک و مسلط این کشور تا جنگ جهانی اول بود. در سالهای بین دو جنگ مراکز متعدد قدرت مانند انگلیس، فرانسه، امریکا و بعدها آلمان بر سر سلطه بر جهان با یکدیگر رقابت میکردند، و هیچیک از آنها قادر نبود به قدرت مسلط تبدیل شود. اما پس از جنگ جهانی دوم آمریکا در میان کشورهای سرمایهداری نقش مسلط پیدا کرد.

جایگاه رقابت در شیوهی تولید سرمایهداری / حسن آزاد، سهراب سپیدرودی
رقابت همزادِ تاریخ جامعههای انسانی از سپیدهدمِ تکوین گروهبندیهای اجتماعی متعارض و ناهمایند است. آنچه اما شکلهای پیشینِ رقابت در نظامهای کهن و پیشاسرمایهداری (از رقابت بر سر تصاحب بردگان تا رقابت میان مالکان فئودال برای ﺗﺼﺮف زﻣﻴنهاﯼ ﺑﺪون ارﺑﺎب، و یا برای به انقیاد درآوردن دهقانان آزاد؛ از رقابت میان رم و کارتاژ تا رقابت بین شهرهایی چون ونیز و بیزانس یا شهرهای هلندی و هانزایی که کانونهای مهم تجاری بودند) (۱)، را از رقابت در شیوهی تولید سرمایهداری متمایز میکند، همانا ویژگی رقابت همچون شیوهی هستی و موجودیت سرمایه در وجه تولید اخیر است.
مارکس هرگز مجال آن نیافت تا، چنانکه میخواست، رسالهای جداگانه در باب رقابت بنویسد (۲)؛ و از او جز اشارههای کوتاه و پراکنده در واکاوی مفهوم رقابت بر جا نمانده است. شاید گزافه نباشد اگر با این سخنبِن فاین همصدا شویم که در نظر مارکس رقابت مقولهای دیریاب، مبهم و پیچیده است. رقابت، از یکسو، به سرشت درونی سرمایه تعلق دارد که بدون آن تصورناپذیر است.