لینک کوتاه: https://wp.me/pb3saw-8o قسمت اول: قسمت دوم:

لینک کوتاه: https://wp.me/pb3saw-8o قسمت اول: قسمت دوم:
با ح.آزاد درباره پاندمی کرونا گفتگو کردیم و رشد این ویروس جهانگیر در زمینههای مختلف از جمله علل طبیعی و اجتماعی آن، سیاستهای نئولیبرالی و تاثیرات آن بر بهداشت و … مورد بحث قرار گرفت. سپس ح.آزاد واکنش دولتهای سرمایه داری در قبال پاندمی کرونا، تاثیرات آن بر فرودستان جوامع مختلف، کمکهای دولتی و جنبههای طبقاتی آن، بحران اقتصادی سرمایهداری، مساله بیکاری و نیز چشماندازهای آتی را مورد بحث قرار داد. در حاشیه نیز به نظرات آگامبن فیلسوف پسا مارکسیسم پرداخته شد.
لازم به توضیح است که آمارهای ارائه شده در این بحث محدود به زمان این گفتگو در اول ماه مه 2020 است.
در این گفتگو تلاش بر این است از سه گرایشی که بعد از جنگ جهانی دوم برای بررسی و پژوهش دقیقتر از روش مارکس و ساختار کتاب سرمایه تشکیل شده بود، یک معرفی اجمالی ارایه شود: یعنی تاریخچهی شکلگیری، وجوه اشتراک و وجوه تمایز سه گرایش مکتب اونو، خوانشهای نو از مارکس و دیالکتیک نظاممند. متاسفانه درابتدا درمیان روشنفکران چپ ایران هر سه گرایش تحت عنوان دیالکتیک نظاممند معرفی شدند، و بعدتر با تفکیک خوانشهای نو، ازدوگرایش دیگر یعنی مکتب اونو و دیالکتیک نظاممند همچنان بدون تمایز ازیکدیگر تحت عنوان دیالکتیک نظاممند نام برده میشود. یکی دیگر از دغدغههای این گفتار تاکید بر این تمایز است.
انگلس در بیستویکم ماه مه 1895 در نامهای به کائوتسکی نوشت که دو مقاله را برای انتشار در نشریهی تئوریک حزب سوسیال دموکرات آماده کرده است: مقاله اول تحت عنوان «قانون ارزش و نرخ سود» بعد از مرگ انگلس در پنجم اوت در همان نشریه به چاپ رسید و از مقاله دوم که قرار بود به نقش بورس بعد از سال 1865 بپردازد فقط طرح خلاصهای بجا مانده است. هدف انگلس از انتشار این مقاله پاسخ به پرسش و ایرادی بود که افرادی مانند کنراد اشمیت و ورنر سومبارت دربارهی رابطهی جلد اول و سوم کتاب سرمایه مطرح میکردند. این پرسش که اگر در جامعهی سرمایهداری کالاها بهطور واقعی بهقیمت تولیدشان بهفروش میرسند، لاجرم ارزش آنها فاقد عینیت و برساختهای است منطقی و ضروری [necessary fiction] برای توضیح قیمت تولید آنها.
این مصاحبه به معرفی دو دیدگاه در بارهی روش مارکس در نگارش کتاب سرمایه میپردازد : روش منطقی – تاریخی و روش منطقی. روش اول از طرف انگلس در سال 1859 مطرح شد و به وحدت روش منطقی و روش تاریخی باور دارد، یا به عبارتی ترتیب و توالی منطقی مقولات اقتصاد سیاسی، شکل پیراسته و منظم توالی تاریخی آنهاست. این دیدگاه تا جنگ جهانی دوم در بین مارکسیستها مسلط و رایج بود. بعد از جنگ وحدت روش منطقی و روش تاریخی مورد چالش قرار گرفت و روش منطقی مقبولیت بیشتری پیدا کرد. هر سه جریان عمدهی بعد از جنگ دوم: مکتب اونو، خوانشهای نو از مارکس و دیالکتیک نظاممند بر ساختار منطقی کتاب سرمایه تاکید دارند، هر چند از روش منطقی برداشتهای متفاوتی ارائه میکنند.
همچنین مقالهی ساختار «سرمایه»: «منطقی» یا «منطقی – تاریخی»؟ در سایت نقد به این مساله پرداخته است.
حسن آزاد
در پی انتشار دو مطلب در سایت «واکاوی سوسیالیستی»، اولی مطلبی از هال دریپر با عنوان «آخرین «وصیتنامه»ی انگلس؛ یک کمدی تراژدیک» که حسن آزاد آن را ترجمه کرده بود و دومی مطلبی نوشتهی حسن آزاد با تیتر «مارکس و انگلس و به اصطلاح «چشمپوشی» از استراتژی انقلابی» بر آن شدیم تا با او در مورد ادعاهایی گفتوگو کنیم که در چند وقت اخیر از سوی افراد گوناگون و با اهدافی مختلف مطرح شده اما ادعای مشترک همهی آنها، گاه حتا با استناداتی مشترک، این است که مارکس و انگلس بعد از تجربهی شکستها و ناامید شدن از گذار انقلابی از سرمایهداری، سرانجام و در سالها، و چه بسا دهههای پایانی زندگیشان به این نتیجه رسیده بودند که تنها راه و امکان گذار از سرمایهداری، گذاری مسالمتآمیز و رفرمیستی است. در این گفتوگو به ویژه بر برخی ادعاهای سعید رهنما تمرکز کردیم که در مطالب متعددی تلاش کرده ادعای خودش را اثبات کند. در این گفتوگو صحت و سقم این استنادات را جویا شدیم و نگاهی انداختیم به آنچه که مارکس و انگلس در مورد گذار از سرمایهداری نوشتهاند، شرایط زمانهی آنان را بررسی کردهییم و سرانجام به این پرسش پرداختهییم که آیا مارکس و انگلس واقعن رفرمیست شده بودند؟