نولیبرالیسم بهعنوان پروژهنی طبقاتی / حسن آزاد
از اوایل قرن بیستم آلمان و بهویژه آمریکا در رقابت اقتصادی از انگلیس پیشی گرفته بودند، اما قدرت نظامی و نقش سیاسی انگلستان در صحنهی بینالمللی همچنان موجب تداوم جایگاه هژمونیک و مسلط این کشور تا جنگ جهانی اول بود. در سالهای بین دو جنگ مراکز متعدد قدرت مانند انگلیس، فرانسه، امریکا و بعدها آلمان بر سر سلطه بر جهان با یکدیگر رقابت میکردند، و هیچیک از آنها قادر نبود به قدرت مسلط تبدیل شود. اما پس از جنگ جهانی دوم آمریکا در میان کشورهای سرمایهداری نقش مسلط پیدا کرد.
تولید کالایی ساده و سرمایهداری – چند نکته
این نوشته برپایهی تحقیقات دههی هشتاد قرن گذشته در بارهی تولید کالایی ساده به نگارش در آمده است و به سه نکته در بارهی این شیوهی تولید اشاره میکند: 1 – تمایز تولید کالایی ساده با واحدهای کوچک سرمایهداری. 2 – پاسخ به این پرسش که آیا تولید کالایی ساده در جامعهی سرمایه داری زوال میابد، یا به شکلهای نوینی در کنار سرمایهداری باز تولید میشود. 3 – و سرانجام، تولید کالایی ساده در جامعهی سرمایهداری در چه حوزه هایی به فعالیت خود ادامه میدهد.
سخنرانی : تصویری ـ صوتی
نظریهی ارزش مارکس ـ پاسخ به انتقادات ـ اُیگن بوهم فُن باورک، موسی غنی نژاد
سخنرانی ـ صوتی :
رویکرد «منطقی ـ تاریخی» و تولید کالایی ساده
برگرفته از سایت نقد
انگلس در بیستویکم ماه مه 1895 در نامهای به کائوتسکی نوشت که دو مقاله را برای انتشار در نشریهی تئوریک حزب سوسیال دموکرات آماده کرده است: مقاله اول تحت عنوان «قانون ارزش و نرخ سود» بعد از مرگ انگلس در پنجم اوت در همان نشریه به چاپ رسید و از مقاله دوم که قرار بود به نقش بورس بعد از سال 1865 بپردازد فقط طرح خلاصهای بجا مانده است. [1]
هدف انگلس از انتشار این مقاله پاسخ به پرسش و ایرادی بود که افرادی مانند کنراد اشمیت و ورنر سومبارت دربارهی رابطهی جلد اول و سوم کتاب سرمایه مطرح میکردند. این پرسش که اگر در جامعهی سرمایهداری کالاها بهطور واقعی بهقیمت تولیدشان بهفروش میرسند، لاجرم ارزش آنها فاقد عینیت و برساختهای است منطقی و ضروری [necessary fiction] برای توضیح قیمت تولید آنها. [2]
ساختار «سرمایه»: «منطقی» یا «منطقی – تاریخی»؟/ ح. آزاد
برگرفته از سایت نقد
یکی از مسائل مورد بحث در خوانش و درک کتاب «سرمایه» از زمان انتشار تا کنون، جایگاه «منطق» و «تاریخ» دربازنمایی دیالکتیکی و ساختار این اثر است. کارل کائوتسکی معتقد بود که مارکس در این اثر اساسا بهتکامل تاریخی سرمایهداری میپردازد. برعکس، لنین بعد از مطالعهی منطق هگل (1914) نوشت:
«درک سرمایهی مارکس و بهخصوص فصل اول آن بدون مطالعه و فهم کامل منطق هگل غیرممکن است. نتیجه میگیریم که بعد از نیم قرن هیچیک از مارکسیستها، مارکس را نفهمیده است.» [1]
سرمایه بهطور عام و ساختار «سرمایه» مارکس
برگرفته از سایت نقد اقتصاد سیاسی
تفسیری چند بر ساختار «سرمایه»/ مایکل هاینریش
برگرفته از سایت نقد اقتصاد سیاسی
اثر رومان روسدلسکی تحت عنوان «شکلگیری کتاب سرمایهی مارکس» (1977) که چاپ اول آن در 1968 منتشر شد، بر مباحث مربوط به سرمایه در آلمان غربی، در آغاز جنبش دانشجویی تأثیری قابلملاحظه و پایدار بر جای گذاشت.(1) گرچه تفسیرهای متکی بر دیدگاه روسدلسکی، در تضعیف مبانی اکونومیستی و پوزیتیویستی مؤثر بود، ولی این امر غالباً به بهای بدفهمیهای فلسفی در مورد بنیاد اقتصادی و اجتماعی نقد مارکس از اقتصاد سیاسی انجام گرفته است. ظاهراً سرمایه از دو دیدگاه قرائت شده است: نخست، با درک معینی از شیوهی ارائهی دیالکتیکی مطابق «منطق» هگل. دوم، با تکیه بر آرای روششناسانهی ملهم از گروندریسه بهخصوص کاربرد مفهوم «سرمایه عام» از سوی روسدلسکی. از شوخی روزگار، فروکشکردن بحثهای مربوط به «سرمایه» و شکست جنبش دانشجویی در اواسط دههی هفتاد با چاپ اول بسیاری از دستنوشتههای مقدماتی برای تدوین کتاب سرمایه، همراه با نسخههای بهتری از دستنوشتههای قبلاً منتشر شده به شکل مجموعهی جدید و کاملی از آثار مارکس و انگلس، تحت عنوان مجموعه آثار مارکس و انگلس MEGA همزمان بود.(2)
در بحثهای اخیر بین «مارکسیستهای تحلیلی» و «اصولگرا» در مورد اقتصاد سیاسی مارکسی، منطق دیالکتیکی در کتاب سرمایه موضوعی عمده محسوب میشود. از یک سو مارکسیستهای تحلیلی باور ندارند که دیالکتیک در کتاب سرمایه نقشی سودمند و اساسی بازی کند و یا در حال حاضر ابزار معتبری برای اقتصاد سیاسی مارکسی باشد (به عنوان نمونه رومر 1986). در مقابل، خوانش دیالکتیکی کتاب سرمایه که بر تمایز روششناسانه بین «سرمایه به طور عام» و «سرمایههای متعدد» استوار است، در تلاشهای اخیر اصولگرایان برای یکدست کردن و بهروز کردن تحلیل مارکس از سرمایهداری عنصری اساسی به شمار میرود (مندل 1975، روسدلسکی 1977، فاین و هریس1979، ویکس 1981، هاروی 1982، اسمیت 1990). در این قرائت، کتاب سرمایه همچون «بازسازی شیوهی تولید سرمایهداری در اندیشه» در نظر گرفته شده (اسمیت 1989، ص 328)، که در آن با استفاده از منطق دیالکتیکی، مقولات اقتصادی مختصِ این شیوهی تولید، به شکلی سامانیافته انکشاف مییابد(1). مطابق این دیدگاه مارکس برای اثبات ذاتی بودن استثمار، مبارزهی طبقاتی و بحران در سرمایهداری و نشان دادن ویژگی تاریخی و خصلت گذرای این شیوهی تولید، از روش دیالکتیکی بهره میبرد(2). علاوه بر این، استفادهی مارکس از روش دیالکتیکی (از جمله پیشرفت منظم از «سرمایهی عام» به «سرمایههای متعدد») به هدف عملی تمایز بین جنبههای اساسی و فرعی شیوهی تولید سرمایهداری خدمت میکند ـ تمایزی اساسی برای سیاست انقلابی.(3)
کچاندیشیهای اونو و پیروانش در خوانش و روش سرمایه
برگرفته از سایت نقد اقتصاد سیاسی
در بخش نخست این نوشتار، به سه دیدگاه متفاوت و مستقل در درک روش مارکس، ساختار کتاب سرمایه و خوانش این اثر اشاره کردم، که بعد از جنگ دوم جهانی شکل گرفتهاند. این سه دیدگاه بر طبق توالی زمانی عبارتند از: مکتب اونو در ژاپن، خوانشهای نو از مارکس در آلمان و دیالکتیک نظاممند در کشورهای انگلیسی زبان. این سه نحلهی فکری در عین وجود برخی نکتههای مشترک، جریانهای فکری جداگانهای با پرسمانها و رویکردهای گوناگون محسوب میشوند. بهویژه مکتب اونو که زمینهی شکلگیری آن حتی به پیش از جنگ دوم جهانی بر میگردد، و صرفاً در فضای فکری ژاپن و در گفتگوی بین مارکسیستهای ژاپنی (به استثنای آلبریتون و ایتو که با بحثهای نظری غرب آشنایی دارند) قوام گرفته است.(1)
نقدی بر خوانش مکتب اونو از فرایند مبادله
در قسمت پیشین این سلسله نوشتهها به معرفی روش و مختصات خوانش اونو از فصل اول «سرمایه» پرداختیم. در این بخش خوانش مکتب اونو را در پیوند با سایر فصلهای سرمایه دنبال کرده، و عیار درستی و نادرستی آن را در معرض داوری خوانندگان قرار میدهیم.
دیدگاه مکتب اونو دربارهی فصل دوم «سرمایه»
پیروان مکتب اونو از روش بازنمایی مارکس در فصلهای اول و دوم «سرمایه» و انکشاف شکل ارزش درک آشفتهای دارند. به تصور آنها، مارکس در فصل اول با تجرید از «قیمت» و «دارندگان کالا» و همچنین با ترفند و «شعبدهبازی در وارونه کردن شکل گسترشیافته»[1] در استنتاج منطقی پول از کالا دچار اشتباهات فاحشی شده است، که لاجرم باید مورد تجدیدنظر و اصلاح قرار گیرد. بهزعم آنها، فصل دوم نیز بر همین سیاق مجموعهای است از اشارههای تکراری ، تجربی و تاریخی در تکمیل فصل اول، بدون آنکه با استنتاج منطقی شکل پول ارتباطی داشته باشد. سکین در اینباره مینویسد:
«فصل دوم به واقعیتهای تجربی-تاریخی (توصیفی) مبادلهی کالاها به واسطهی پول مربوط میشود، نه استنتاج پول از سرشت کالا. از اینرو اونوئیستها بر این باورند که فصل دوم سرمایهی مارکس دربارهی «مبادله» باید بهعنوان پیوستی (یا مجموعهای از پانوشتها) به فصل اول در باب «کالاها» در نظر گرفته شود»[2]
خرد عمومی در گروندریسه و گامی فراتر از آن / تونی اسمیت
برگرفته از سایت نقد اقتصاد سیاسی
لینک کوتاه: https://wp.me/pb3saw-4m
«تحول سرمایهی استوار خود شاخصیست برای پیبردن به این که دانش اجتماعی و عمومی، شناخت، تا چه حد به نیروی بلاواسطه و مستقیم تولید تبدیل شده و در نتیجه تا چه حد شرایط روند زندگی اجتماعی، خود، زیر فرمان خرد عمومی قرار گرفته و همگام با آن تغییر یافته است».(1)
بسیاری از مارکسیستهای ایتالیایی از مدتها پیش بر اهمیت بخشی از گروندریسه که عموما تحت عنوان «قطعهای در باب ماشین» شهرت یافته، و بهویژه مفهوم «خرد عمومی» در فراز بالا تأکید میکردند.(2) نوشتهی حاضر ترجمهی اخیر مقالههایی از سوی پائولو ویرنو، کارلو ورچهلونه دربارهی خرد عمومی را مورد بررسی قرار میدهد. هر دو مقاله تلاش میکنند اهمیت نظری و عملی گروندریسه را مورد ارزیابی قرار دهند.(3)
نوشتاری:
قطعهی ماشینها، سوء برداشت ماركسی در گروندریسه و غلبه بر آن در سرمایه / میکاییکل هاینریش
برگرفته از سایت نقد اقتصاد سیاسی
لینک کوتاه: https://wp.me/pb3saw-4f
گروندریسه متنی است که همچنان مورد علاقهی مفسران مارکس قرار دارد. برخی مؤلفان معتقدند که به اصطلاح «قطعهای در باب ماشین» برای نظریهی مارکسی «زوال» سرمایهداری، سندی اساسی به شمار میرود. نوعی نظریهی «فروپاشی سرمایهداری»، یا دستکم توصیف روندی است که طی آن یک شیوهی جدید تولید ظهور میکند. شیوهای که سرمایهداری خود آن را ایجاد میکند، اما با منطق سرمایهداری در تضاد قرار میگیرد. در این تفسیرها، نتایج «قطعهای درباب ماشین» بدیهی انگاشته میشود. اما نتایج «قطعهای درباب ماشین» از یک سو، از درکی یکجانبه از بحران ریشه میگیرد که از اوایل دههی 1850 در افکار مارکس وجود داشت، و از سوی دیگر، برخی کاستیها در صورتبندی مقولههای اصلی گروندریسه مشخهی آن است. در سالهای بعد، مارکس هر دوی این بدفهمیها را برطرف کرد. در جلد یکم سرمایه، هنگام بررسی تولید ارزش اضافی نسبی، ما به نقدی ضمنی از «قطعهای درباب ماشین» برخورد میکنیم.
گروندریسه متنی است که همچنان مورد علاقهی مفسران مارکس قرار دارد. برخی مؤلفان معتقدند که به اصطلاح «قطعهای در باب ماشین» برای نظریهی مارکسی «زوال» سرمایهداری، سندی اساسی به شمار میرود. نوعی نظریهی «فروپاشی سرمایهداری»، یا دستکم توصیف روندی است که طی آن یک شیوهی جدید تولید ظهور میکند. شیوهای که سرمایهداری خود آن را ایجاد میکند، اما با منطق سرمایهداری در تضاد قرار میگیرد. در این تفسیرها، نتایج «قطعهای درباب ماشین» بدیهی انگاشته میشود. اما نتایج «قطعهای درباب ماشین» از یک سو، از درکی یکجانبه از بحران ریشه میگیرد که از اوایل دههی 1850 در افکار مارکس وجود داشت، و از سوی دیگر، برخی کاستیها در صورتبندی مقولههای اصلی گروندریسه مشخهی آن است. در سالهای بعد، مارکس هر دوی این بدفهمیها را برطرف کرد. در جلد یکم سرمایه، هنگام بررسی تولید ارزش اضافی نسبی، ما به نقدی ضمنی از «قطعهای درباب ماشین» برخورد میکنیم.
جایگاه رقابت در شیوهی تولید سرمایهداری / حسن آزاد، سهراب سپیدرودی
برگرفته از سایت نقد اقتصاد سیاسی
لینک کوتاه: https://wp.me/pb3saw-48
رقابت همزادِ تاریخ جامعههای انسانی از سپیدهدمِ تکوین گروهبندیهای اجتماعی متعارض و ناهمایند است. آنچه اما شکلهای پیشینِ رقابت در نظامهای کهن و پیشاسرمایهداری (از رقابت بر سر تصاحب بردگان تا رقابت میان مالکان فئودال برای ﺗﺼﺮف زﻣﻴنهاﯼ ﺑﺪون ارﺑﺎب، و یا برای به انقیاد درآوردن دهقانان آزاد؛ از رقابت میان رم و کارتاژ تا رقابت بین شهرهایی چون ونیز و بیزانس یا شهرهای هلندی و هانزایی که کانونهای مهم تجاری بودند) (۱)، را از رقابت در شیوهی تولید سرمایهداری متمایز میکند، همانا ویژگی رقابت همچون شیوهی هستی و موجودیت سرمایه در وجه تولید اخیر است.
مارکس هرگز مجال آن نیافت تا، چنانکه میخواست، رسالهای جداگانه در باب رقابت بنویسد (۲)؛ و از او جز اشارههای کوتاه و پراکنده در واکاوی مفهوم رقابت بر جا نمانده است. شاید گزافه نباشد اگر با این سخنبِن فاین همصدا شویم که در نظر مارکس رقابت مقولهای دیریاب، مبهم و پیچیده است. رقابت، از یکسو، به سرشت درونی سرمایه تعلق دارد که بدون آن تصورناپذیر است.
کار مولد و غیرمولد: تلاشی برای تبیین و طبقهبندی آن / احمت توناک و سنگور سوران
برگرفته از سایت نقد اقتصاد سیاسی
لینک کوتاه: https://wp.me/pb3saw-41
علاقهمندی مجدد به مبانی نقد مارکسی بر اقتصاد سیاسی که از اوایل دههی 1970 شروع شده، به بررسی دقیقتر تمایز بین کار مولد و غیرمولد نزد مارکس منجر شده است. اما این امر، بحثهای جدیتری را در مورد تعریف و اصولاً سودمندی کاربرد معیار مارکسیستی برای تمایز بین کار مولد و غیرمولد نیز برمیانگیزد. بحث بین هواداران و مخالفان نقد سرافا دربارهی نظریهی ارزش مارکس، فضای نظری دههی 70 را تحت تأثیر قرار داده بود. اختلاف نظر حول کار مولد و غیرمولد، به معنای دقیق کلمه با دیدگاههای موجود در بحث وسیعتر پیرامون نظریهی ارزش انطباق نداشت.
مکتب اونو: كژتابى در فهم ماركس، رونویسی از منطق هگل
برگرفته از سایت نقد اقتصاد سیاسی
لینک کوتاه: https://wp.me/pb3saw-3T
پژوهش و کنکاش در گسترهی روششناسی و ساختار سرمایهی مارکس، از موضوعهای جذاب و در همان حال مناقشهانگیز در بین موافقان و مخالفان اندیشهی مارکس از یک سو، و در میان مارکسیستها از سوی دیگر بوده است. این کوششها بهویژه بعد از جنگ جهانی دوم، بهطور عمده به تکوین سه جریان مستقل نظری انجامیده است که عبارتاند از: الفـ مکتب اونو در ژاپن، ب ـ خوانشهای نو از مارکس در آلمان غربی، و ج– دیالکتیک نو (یا دیالکتیک نظاممند) در کشورهای انگلیسیزبان.
انقلاب دیجیتالی یا تحول دیجیتالی؟ / یورگ لیشتر
برگرفته از سایت نقد اقتصاد سیاسی
لینک کوتاه: https://wp.me/pb3saw-3M
مقدمهی مترجم
از سال 1970 نزدیک به پنج دهه، آیندهشناسان مختلف از الوین تافلر، دانیل بل و آندره گرز تا مانوئل کاستلز و جرمی ریفکین پیشبینی کردهاند که ماشینهای خودکار و هوشمند جای انسان را در روند تولید میگیرند. اما سیر واقعی تاریخ سرمایهداری جز سلطهی بیشتر سرمایه بر ابعاد گوناگون زندگی بشر، استثمار بیشتر نیروی کار و تخریب فاجعهبار محیط زیست نتیجهی دیگری به بار نیاورده است. در چنین شرایطی بهتر است که با احتیاط بیشتر و بهدور از هیاهو و اغراق این موضوع را مورد واکاوی قرار دهیم. مقالهای که در زیر برگردان آن را میخوانید تلاشی است در این راستا.
کار غیرمادی / ولفگانگ فریتز هاگ
لینک کوتاه: https://wp.me/pb3saw-q
برگفته از سایت نقد اقتصاد سیاسی
سرمایهداری بدون انقلابی کردن وسایل تولید، بدون تحول در فرآیند کار، بدون کاربست فناوری در تولید نمیتواند دوام و بقا داشته باشد. تحولات شگرف و دورانساز سرمایهداری در چند دههی گذشته، سیمای این نظام را سخت متحول کرده است. برخی از متفکران زمانهی ما همین تغییرات را دستمایهی تفسیر جدیدی از سرمایهداری قرار دادهاند، و پارهای از تزهای بنیادین این نظام از باب نمونه نظریهی ارزش مارکس را مردود اعلام کردهاند. یکی از محملهایی که در این باره مورد بهرهگیری این صاحبنظران قرار میگیرد مقولهی کار غیرمادی است. ولفگانگ فریتز هاگ در این نوشتار میکوشد تبار نظریهی کارغیرمادی، و نوع برداشت از این مفهوم را در بین متفکران اقتصاد سیاسی مورد واکاوی قرار میدهد.
ارزش بدون بتوارگی!/نوشتهی: النا لوئیزا لانگه
برگرفته از سایت نقد
لینک کوتاه: https://wp.me/pb3saw-3w
رابطهی کار با ارزش چیست؟
مارکس در نامهای به دوست خود لودویگ کوگلمان دربارهی منتقد کتاب سرمایه جلد یک، در ژوئیه 1868 (که یکسال پیش از این تاریخ بهچاپ رسیدهبود) چنین مینویسد:
«در بارهی سنترال بلات (Centralblatt) گفتنی است طرف با پذیرش اینکه اگر ارزش، اصولا معنایی داشته باشد، پس باید نتایج مرا پذیرفت، بالاترین امتیاز ممکن را دادهاست. این آدم بداقبال نمیداند که حتی اگر فصلی درباره «ارزش» در کتابم نباشد، تحلیل مناسبات واقعی که ارائه میدهم، حاوی برهان و اثبات روابط واقعیِ ارزش است. این وراجیها در مورد ضرورت اثبات مفهوم ارزش صرفا از بیاطلاعی کامل، هم در مورد موضوع مورد بررسی و هم نسبت به روش علمی ناشی میشود.
دربارهی روش و ساختار سرمایهی مارکس/بازنشر کتابخانهی گرایش مارکسی
دورهبندی سرمایهداری و تحول جهانی/نوشتهی: دیوید لایبمن
لینک کوتاه: https://wp.me/pb3saw-D
برگرفته از سایت نقد
چکیده: حوادث سالهای اخیر ما را وامیدارد که دربارهی بنیادها [ی نظریمان] بازاندیشی کنیم: برای ارائهی پاسخ بهیک رشته پرسشهای کلیدی و محوری، باید اقتصاد سیاسی، نظریهی ماتریالیسم تاریخی، نظریه دولت، نظریه ملت و آگاهی ملی را با هم درنظربگیریم. امروزه، سرمایهداری جهانی تا چه حد بهکمال خود دست یافتهاست؟ برای مرحلهبندی (نظریهی دورهبندی) و برای توضیح زمان حاضر، از چه مؤلفههایی میتوان بهره گرفت؟ یک رهیافت نیرومند برخلاف آگاهی متعارف در مورد تکامل سرمایهداری نشان میدهد که هنوز پیروزی سرمایهداری بر جهان کامل نشدهاست. این درک، بهطور مکانیکی تحولات اجتماعی قابل ملاحظه را بهتعویق نمیاندازد، بلکه به امکان دستیابی بهتر به آن اشاره دارد که در کوتاهمدت امکان تحقق دارد؛ تا هدفهای درازمدتتر را در چشمانداز و ارتباط روشنتری قرار دهد.
مبادله بدون استثمار/نوشتهی:النا لوئیزا لانگه
برگرفته از سایت نقد
لینک کوتاه: https://wp.me/pb3saw-3f
چکیده: کتاب جدید کوجین کاراتانی با عنوان «ساختار تاریخ جهان» بعد از اثر پیشین او «دگرسنجی: درباب رابطهی کانت و مارکس»(2003)*نشانهی کوشش دیگری از منظری سنتشکنانه با نظریه مارکسی به شمار میرود. کاراتانی«ساختار تاریخ جهان» را نه با رویکرد متعارف مارکسیسم یعنی شیوهی تولید، بلکه با رهیافت معطوف به شیوههای مبادله واکاوی میکند. کاراتانی در این اثر، از اشارههای مارکس به «مبادله» بهره میگیرد. در نوشتار حاضر، من با اتکا به دلایل متنی این نکته را در بوتهی آزمون قرار میدهم که آیا این درک از مارکس میتواند موجه باشد. وانگهی نشان خواهم داد که خوانش کاراتانی از مقولات ارزش، پول، سرمایه و ارزش اضافی از منظر مبادله، از یک بدفهمی ژرف از هدف انتقادی مارکس ریشه میگیرد.
برگرفته از سایت نقد اقتصاد سیاسی
جُستار حاضر میکوشد تا انتقادهای بوم باورک (Eugen Böhm-Bawerk, 1851-1914) و مدافع ایرانی او موسی غنینژاد(۱) را به نظریهی ارزش مارکس در ترازوی سنجش قرار دهد. از اینرو، نخست مهمترین گرایشهای انتقادی و خوانشهای گوناگون از این نظریه در سنت مارکسیستی معرفی میشوند. آنگاه شرح فشردهای از نظریهی ارزش مارکس ارائه میشود، و در پی آن انتقادهای بوم باورک به این نظریه، از منظر اندیشهی مارکسی، واکاوی میشوند.
انتقاد به نظریهی ارزش مارکس پیشینهای طولانی دارد که با انتشار جلد اول کتاب سرمایه در سال ۱۸۶۷ آغاز شده، تاکنون نیز ادامه یافته است. با صرف نظر کردن از برخی موارد معدود، میتوان این انتقادها را به چهار گروه تقسیم کرد:
» سرمایه ی عام » و ساختار «سرمایه»ی مارکس \ مایکل هاینریش
تفسیری چند بر » سرمایه عام و ساختار کتاب سرمایه ی مارکس » \ پل برکت
سرمایه عام و روش منطقی مارکس ( پاسخی به نقدمایکل هاینریش ) \ فرد موزلی
بازبینی نظریهی کارفرمایی : یک رویکر از منظرسوسیالیسم مشارکتی \ پات دوین
نقد کتاب پارکون : زندگی بعد از سرمایهداری اثرمایکل آلبرت \ پات دوین
بحرانهای سرمایهداری و بحران کنونی \ لئوپائیچ \ سام گیندین
تفسیر های مارکسیستی از بحران کنونی \ ژوزفچونارا
تبیین بحران یا افشار منحرفان ؟ پاسخی به ژوزفچونارا \ دیوید مک نالی
بحران در نئو لیبرالیسم یا بحران نئو لیبرالیسم\ آلفردو سعد فیل هو
تضاد های سیاست های ضد صرف جویانه \ الکس کالینیکوس
عدم پرداخت قرضها و خروج از منطقهی یورو: یک استراتژی برای چپ رادیکال \ کوستاس لایاویتساس
در معرفی و نقد آرای جان هاووی \یادداشتی بر نظریه دولت سرمایهداری ( 1 ) \کولین بارکر
هشت تز در باره بحران اقتصادی از مالیه جهانی تاملی شدن بانکها \ لئو پاتیچ و سام گیندین
قدرت مالی آمریکا در بحران ( 1 )\ مارتین کونینگز \ لئو پانیچ
نظریه مارکسیستی مزد \ باب روثورن \ کنت لاپیدس\ فرانسیس گرین \ بروس فلیپ \ ارنست مندل
بحران مالی کنونی و مرزهای سیاست پولی ایالت متحده امریکا \ ترور اوانس
تبیین بحران با تئوری گرایش نزولی نرخ سود \ بحران در مرکز نظام \ اندرو کلیمن