بحث درباره‌ی مارکسیسم و تاریخ: اختلاف بر سر چیست؟ / چارلی پُست

از ویراستاران مجله‌ی انترناسیونال سوسیالیست ریویو، برای فراهم کردن فرصت مشارکت در بحث بین جونا برچ، پل هایدمن و نایل داویدسون درباره‌ی به‌اصطلاح «مارکسیسم سیاسی»، تشکر می‌کنم. نایل داویدسون یک انقلابی است که در تحلیل سوسیالیسم انقلابی سهم بزرگی ادا کرده است، و من در باور به سوسیالیسم از پایین ـ برای خودرهانی طبقه‌ی کارگر ـ با او هم‌نظرم.(1) اما، در مورد پرسش‌های نظری و تاریخی اختلاف‌نظرهای شدیدی وجود دارد که باید مورد بحث قرار گیرد. برای نوسازی ماتریالیسم تاریخی به‌مثابه‌ی وسیله‌ای برای درک و تحول دنیای معاصر، بحث‌های رفیقانه‌ای از این دست، امری ضروری به‌شمار می‌رود.

داویدسون در نقد خود به گرایشی که ترجیحاً بر کتاب سرمایه {در بحث دوران گذار. م} تأکید بیش‌تری دارد، چهار نکته را مطرح می‌کند.(2) نخست، داویدسون به «فقدان مرزهای روشن سیاسی» مارکسیسم سیاسی اشاره می‌کند. دوم، او خوانش رابرت برنر و الن میک‌سینزوود از مارکس را به‌ویژه از کتاب سرمایه و گروندریسه، مورد تردید قرار می‌دهد. سوم، بر این باور است که مدافعان مارکسیسمِ سرمایه ـ مرکز {مراد کتاب سرمایه است. م} درکی غیرواقع‌گرایانه از سرشت انسان دارند، سرشتی که ذاتاً در برابر سرمایه‌داری مقاومت می‌کند. سرانجام، او پافشاری ما بر جدایی نسبی سیاست از اقتصاد به‌عنوان وجه مشخصه‌ی شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری را مورد چالش قرار می‌دهد، که گویا این رویکرد به برداشتی آشفته از امپریالیسم سرمایه‌د‌ارانه، تجربه‌ی اتحاد شوروی، چین و به‌اصطلاح «جوامع سوسیالیستی» می‌انجامد.

فقرِ مارکسیسم سیاسی / الکساندر آنیواس و کِریم نیسان جی‌اوغلو

بحثی را که پل هایدمن و جونا برچ درباره‌ی مزیت‌ها و محدودیت‌های بالقوه‌ی مارکسیسم سیاسی در مجله‌ی اینترناسیونال سوسیالیست ریویو (ژوئیه 2013، شماره 90) آغاز کردند و با مشارکت نایل داویدسون (زمستان 2114-2113، شماره 91) و چارلی پُست (بهار 2014، شماره 92) تداوم یافت، رخدادی است تحسین‌برانگیز. رابطه‌ی بین نظریه‌ی مارکسیستی و تحلیل تاریخی البته مسأله‌ای است بسیار بااهمیت ـ که از موضوع محدودِ گذار از فئودالیسم به سرمایه‌داری فراتر می‌رود، موضوعی که مارکسیست‌های سیاسی در باب تبیین آن بیش‌تر بر کتاب «سرمایه» تکیه می‌کنند و شهرت خود را مدیون آنند. نایل داویدسون به‌رغم تحلیل انتقادی خود از کاستی‌های مارکسیسم سیاسی به آثار بااهمیتی اشاره می‌کند که مدافعان این نحله‌ی فکری به نگارش درآورده‌اند؛ که صرف‌نظر از داوری درباره‌ی مزایای نظریه‌ی مارکسیسم سیاسی تحقیقات باارزشی به شمار می‌روند. از کتاب «بازرگانان و انقلاب» اثر برنر گرفته، تا «راه امریکایی سرمایه‌داری» اثر چارلی پُست، و از «انقلاب اکتبر در چشم‌انداز گذشته و آینده» اثر جان اریک مارو، تا مشارکت اخیر هانس لاچر و بنو تشکه در «نظریه‌ی روابط بین‌الملل»، که همگی آثاری با ارزش، درخور توجه و از منظر تاریخی تالیف‌هایی غنی محسوب می‌شوند.(1)

نقدی بر خوانش مکتب اونو از فرایند مبادله

دیدگاه مکتب اونو درباره‌ی فصل دوم «سرمایه»
«فصل دوم به واقعیت‌های تجربی-تاریخی (توصیفی) مبادله‌ی کالاها به واسطه‌ی پول مربوط می‌شود، نه استنتاج پول از سرشت کالا. از این‌رو اونوئیست‌ها بر این باورند که فصل دوم سرمایه‌ی مارکس درباره‌ی «مبادله» باید به‌عنوان پیوستی (یا مجموعه‌ای از پانوشت‌ها) به فصل اول در باب «کالاها» در نظر گرفته شود»[2]
اکنون با مروری اجمالی بر محتوا و جایگاه فصل دوم در بازنمایی دیالکتیکی نشان داده خواهد شد که اونوئیست‌ها چه درک نادرستی از روش مارکس در استنتاج پول از کالا دارند. برای روشن شدن تفاوت فصل اول و دوم نزد مارکس بهتر است که از یک‌سو، بر پیش‌فرض‌های او درنگ و تأمل کنیم، و از سوی دیگر، سطوح تجرید در این دو فصل را با یک‌دیگر مقایسه کنیم.

بریتانیا در برابر فرانسه: چند راه ویژه؟ / الن میک‌سینزوود

از هنگام دریافت درخواست شرکت در این کنفرانس، و تأمل درباره‌ی موضوع، طنز کوچکی به ذهنم خطور کرده است. سال‌ها پیش، من در نخستین سیر و سیاحت نظری درباره‌ی تاریخ دولت انگلیس، با موضوعی درگیر شدم که در میان چپ بریتانیا نفوذ بسیار داشت، و به‌اصطلاح به تز نایرن ـ اندرسون شهرت یافته بود. پری اندرسون و تام نایرن بر این باور بودند که بریتانیا در یک بحران اقتصادی به‌سر می‌برد، چون اقتصادی اساساً عقب‌مانده و دولتی پیشامدرن دارد، و به این دلیل در این وضعیت به سر می‌برد که یک انقلاب بورژوایی به معنای خاص را پشت سر نگذاشته است.(1) البته، تلقی رایج از انقلاب، نمونه‌ی فرانسه بود. اما اندرسون و نایرن، به‌شکل غیرمنصفانه‌ای بریتانیا را در برابر عمده‌ترین دولت‌های اروپای غربی قرار می‌دادند؛ بدون حذف آلمان که دقیقاً از چنان موفقیت اقتصادی برخوردار بود که بریتانیا فاقد آن بود. استدلال من در برابر تز نایرن-اندرسون در یک کلام این بود که بریتانیا نه‌تنها در شمار عقب‌مانده‌ترین دولت‌ها در بین دولت‌های عمده‌ی اروپایی قرار ندارد، بلکه از کامل‌ترین فرهنگ بورژوایی نیز برخوردار است.(2)

گذار از فئودالیسم به سرمایه‌داری (3)

نظرات موج دوم: قسمت دوم
در سال‌های 1984 و 1986 در مجله‌ی علم و جامعه نیز سلسله مقالاتی در بررسی و نقد نظرات برنر به چاپ رسید، که به بحث گوتلیب- لایبمن شهرت یافت.(1) بحث بین این دو بیش‌تر درباره‌ی نظریه‌ی ماتریالیسم تاریخی بود، که خود به یک بررسی جداگانه نیاز دارد. ما در این‌جا تلاش می‌کنیم نخست نظرات این دو و در ادامه نظرات کریس هارمن را به‌طور خلاصه درباره‌ی گذار از فئودالیسم به سرمایه‌داری معرفی کنیم.

1. راجر گوتلیب
نظر گوتلیب تلفیقی است برگرفته از دیدگاه طرفداران مبارزه‌ی طبقاتی: یعنی داب، هیلتون، بوآ و برنر با نظرات والرشتاین درباره‌ی نظام جهانی و روایت آندرسون از شیوه‌ی تولید فئودالی و دولت مطلقه.

او در ابتدا به دو نوع روایت از فئودالیسم در میان نظریه‌پردازان مارکسیست اشاره می‌کند: روایت «سخت»، که شیوه‌ی تولید فئودالی را متشکل از نیروهای مولد و روابط تولید، یعنی صرفاً روابط و فرآیندهای اقتصادی می‌داند که از سیاست و فرهنگ متمایزند و آن را تعیین می‌کنند. چنین روایتی را به‌روشنی می‌توان نزد داب و هیلتون مشاهده کرد. و روایت «نرم» که با روایت سخت دست‌کم سه تفاوت اساسی دارد:

گذار از فئودالیسم به سرمایه‌داری (2)

در نیمه‌ی اول قرن بیستم، اغلب صاحب‌نظران در تحلیل ظهور سرمایه‌داری و رشد اقتصادی ناشی از آن، پیرو آدام اسمیت بودند. به‌نظر اسمیت جامعه‌ی فئودالی یک اقتصاد طبیعی بود، مبتنی بر تولید برای مصرف، که تجارت در آن نقش ناچیزی ایفا می‌کرد. اما با برقراری مجدد مسیرهای تجارت راه دور بین اروپا و مدیترانه، تجارت رونق گرفت. گسترش بازار و منافع حاصل از آن موجب افزایش تقسیم کار و تخصصی‌شدن تولید و در نتیجه ارتقای سطح بارآوری و رشدی خودپو و دایمی شد.

اما از اواخر دهه‌ی ۱۹۳۰ و به‌ویژه اواخر دهه‌ی ۱۹۴۰ تاریخ‌نگاری قرون وسطی و اوایل دوران مدرن تحت تأثیر کشف عامل جمعیتی و نقش جمعیت، کاملاً دگرگون شد، و طی سه دهه تا ۱۹۷۰، نظرات آدام اسمیت کاملاً تحت‌الشعاع نظرات توماس مالتوس و دیوید ریکاردو قرار گرفت. البته نظریه‌پردازان عامل جمعیتی، نقش فوق‌العاده‌ی تجارت و شهر را انکار نمی‌کردند، آن‌ها بیش‌تر این نکته را مورد تردید قرار می‌دادند که رشد تجارت و شهر به‌خودی‌خود و به‌تنهایی، بتواند موجب رشد اقتصادی و افزایش بارآوری شود.

1 5 6 7 8 9 11