امروزه با قطببندی اجتماعی و افزایش فقر، احساسات ضد سرمایهداری در سراسر جهان همراه با جهانیسازی نولیبرالی در حال گسترش است. «سوسیالیسم برای قرن بیست و یکم» کلیدواژهای برای ترقیخواهی معاصر به شمار میرود (لبوویتز 2006). اما تجربهی شکست خوردهی شوروی و اردوگاه شرق توأم با عدم اطمینان از این که میتوان به جامعهای بهتر از سرمایهداری، بهرغم تمام دشواریهای این جامعه دست پیدا کنیم، مردم را از سیاست سوسیالیستیِ ضد سرمایهداری باز میدارد، و آنها را در آستانهی اصلاحطلبی کینزیِ چپ یا حداکثر سوسیالیسم بازار متوقف میکند.(1)
بنابراین دفاع از سوسیالیسم، بدون عبارتپردازیِ میانتهی و تخیلی، از حیث برتری آن در مقایسه با سرمایهداری، بهعلاوه امکان تحقق آن در شرایط تغییریافتهی قرن بیستویکم با در نظر گرفتن واقعیت فاجعهآمیز سرمایهداری کنونی نه تنها ضرورت دارد بلکه به وظیفهی مبرم چپ رادیکال تبدیل شده است.(2) قبل از توضیح این پروژه لازم است که تأکید کنم که جوامع فروپاشیدهی شوروی و اردوگاه شرق کمبودها و اشتباهات نوع خاصی از برنامهریزی یعنی «اقتصاد دستوری- اداری» (گریگوری، 2004) را نشان میدهد. شکست اقتصاد این جوامع نمیتواند دلیلی برای غیر عملی بودن سوسیالیسم مارکسی یا برنامهریزی به معنایی باشد که مورد نظر مارکس بود. البته با توجه به شرایط تغییریافتهی قرن بیستویکم و بهویژه جهانیسازی و انقلاب در فنآوری اطلاعاتی، لازم است روشن کنیم که سوسیالیسم مارکسی و عملی بودن برنامهریزی مشارکتی به چه معناست؟ تکرار شعار «شکست سرمایهداری نزدیک است» یا محدود کردن خود به «جنبشگرایی» (مبارزه همه چیز است و هدف نهایی هیچ چیز) برای جذب تودهی روشنفکران در قرن بیستویک، به سوی یک سیاست سوسیالیستی ضد سرمایهداری سخت ناکافی است.