یکی از مسائل مورد بحث در خوانش و درک کتاب «سرمایه» از زمان انتشار تا کنون، جایگاه «منطق» و «تاریخ» دربازنمایی دیالکتیکی و ساختار این اثر است. کارل کائوتسکی معتقد بود که مارکس در این اثر اساسا بهتکامل تاریخی سرمایهداری میپردازد. برعکس، لنین بعد از مطالعهی منطق هگل (1914) نوشت:
«درک سرمایهی مارکس و بهخصوص فصل اول آن بدون مطالعه و فهم کامل منطق هگل غیرممکن است. نتیجه میگیریم که بعد از نیم قرن هیچیک از مارکسیستها، مارکس را نفهمیده است.» [1]

کجاندیشیهای اونو و پیروانش در خوانش و روش «سرمایه»
در بخش نخست این نوشتار، به سه دیدگاه متفاوت و مستقل در درک روش مارکس، ساختار کتاب سرمایه و خوانش این اثر اشاره کردم، که بعد از جنگ دوم جهانی شکل گرفتهاند. این سه دیدگاه بر طبق توالی زمانی عبارتند از: مکتب اونو در ژاپن، خوانشهای نو از مارکس در آلمان و دیالکتیک نظاممند در کشورهای انگلیسی زبان. این سه نحلهی فکری در عین وجود برخی نکتههای مشترک، جریانهای فکری جداگانهای با پرسمانها و رویکردهای گوناگون محسوب میشوند. بهویژه مکتب اونو که زمینهی شکلگیری آن حتی به پیش از جنگ دوم جهانی بر میگردد، و صرفاً در فضای فکری ژاپن و در گفتگوی بین مارکسیستهای ژاپنی (به استثنای آلبریتون و ایتو که با بحثهای نظری غرب آشنایی دارند) قوام گرفته است.(1)